بازیگرتنها
هرچی بازیگریت بهتر باشه تنهائیت هم بیشتره
دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, :: 22:57 :: نويسنده : بازیگرHK
دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, :: 14:2 :: نويسنده : بازیگرHK
گاهی ، وقت خداحافظی از کسی خواسته یا ناخواسته میگیم : « مواظب خودت باش ! » مواظب خودت باش یعنی فکرم پیش توئه ! مواظب خودت باش یعنی برام مُهمی ! مواظب خودت باش یعنی نگرانتم ! مواظب خودت باش یعنی دوستت دارم ! مواظب خودت باش یعنی به خدا می سپارمت ! مواظب خودت باش یعنی... واقعاً مواظب خودت باش ! امشب در خلوت تنهایی ام آهسته بی تو گریستم در حال فرو ریختن است ... دو شنبه 17 بهمن 1390برچسب:, :: 13:58 :: نويسنده : بازیگرHK
بی اعتمادم کن به همه ی دنیا اینکه با من باش شنبه 15 بهمن 1390برچسب:, :: 22:42 :: نويسنده : بازیگرHK
عشق یعنی مستی و دیوانگی چهار شنبه 12 بهمن 1390برچسب:, :: 23:40 :: نويسنده : بازیگرHK
خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است.
بنده: خدایا...! خسته ام... نمی توانم...!!
خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان.
بنده: خدایا! خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم.
خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان.
بنده: خدایا! سه رکعت زیاد است...
خدا: بنده ی من فقط یک رکعت نماز وتر بخوان.
بنده: خدایا! امروز خیلی خسته ام! آیا راه دیگری ندارد؟؟
خدا: بنده ی من قبل از خواب وضو بگیر و رو به آسمان کن و بگو یا الله.
بنده: خدایا! من در رختخواب هستم اگر بلند شوم خواب از سرم می پرد!
خدا: بنده ی من همانجا که دراز کشیده ای تیمم کن و بگو یا الله.
بنده: خدایا! هوا سرد است... نمی توانم دستانم را از زیر پتو در بیاورم.
خدا: بنده ی من در دلت بگو یا الله ما نماز شب برایت حساب می کنیم.
بنده اعتنایی نمی کند و می خوابد...
خدا: ملائکه ی من! ببینید...!!!
من آنقدر ساده گرفته ام اما او خوابیده است...
چیزی به اذان صبح نمانده، او را بیدار کنید...
دلم برایش تنگ شده است امشب با من حرف نزده...
ملائکه: خداوندا! دوباره او را بیدار کردیم اما، باز خوابید...
خدا: ملائکه ی من در گوشش بگویید: پروردگارت متنظر توست!!!
ملائکه: پروردگارا! باز هم بیدار نمی شود!
خدا: اذان صبح را می گویند، هنگام طلوع آفتاب است...
ای بنده ی من، بیدار شو نماز صبحت قضا می شود...
خورشید از مشرق سر بر می آورد...
ملائکه: خداوندا! نمی خواهی با او قهر کنی؟؟
خدا: او جز من کسی را ندارد... شاید توبه کرد!!!
چرا نگران فردا باشم؟؟
آنکس که همه ی عمر از من مراقبت کرده است... آیا فردا مراقب من نخواهد بود؟؟
ديروز به ياد تو و آن عشق دل انگيز
بر پيكر خود پيرهن سبز نمودم در آئينه بر صورت خود خيره شدم باز بند از سر گيسويم آهسته گشودم عطر آوردم بر سرو بر سينه فشاندم چشمانم را نازكنان سرمه كشاندم افشان كردم زلفم را بر سر شانه در كنج لبم خالي آهسته نشاندم گفتم به خود آنگاه صد افسوس كه او نيست تا مات شود زين همه افسونگري و ناز چون پيرهن سبز ببيند به تن من با خنده بگويد كه چه زيبا شده اي باز او نيست كه در مردمك چشم سياهم تا خيره شود عكس رخ خويش بيند اين گيسوي افشان به چه كار آيدم امشب كو پنجه او تا كه در آن خانه گزيند من خيره به آئينه و او گوش به من داشت گفتم كه چسان حل كني اين مشكل ما را بشكست و فغان كرد كه از شرح غم خويش اي زن، چه بگويم، كه شكستي دل ما را ![]() شنبه 8 بهمن 1390برچسب:, :: 15:12 :: نويسنده : بازیگرHK
پرستوی فراری از بهارم یک امشب میهمان این دیارم چو ماه از پشت خرمن ها برآید به دیدارم بیا چشم انتظارم به من گفتی که دل دریا کن ای دوست همه دریا ازآن ما کن ای دوست دلم دریا شد و دادم به دستت مکش دریا بخون پروا کن ای دوست متابان گیسوان در همت را بشوی ای رود دلواپس غمت را تن از خورشید پرکنورنه این شب بیا لاید همه پیچ و خمت را تن بیشه پراز مهتاب امشب پلنگ کوه ها در خواب امشب به هر شاخی دلی سامان گرفته دل من در تنم بی تابه امشب کنار چشمه ای بودیم در خواب تو باجامی ربودی ماه از آب چونوشیدم از ان جام گوارا تونیلوفر شدی من اشک مهتاب همچونی مینالم از سودای دل آتشی درسنه دارم جای دل من که با هرداغ پیدا ساختم سوختم ازداغ نا پیدای دل همچو موجم یک نفس آرام نیست بس که طوفان زا بود دریای دل دل اگر از من گریزد,وای من غم اگر از دل گریزد,وای دل ما زه رسوای بلند آوازه ایم نامورشد,هرکه شد رسوای دل خانه مور است و منزلگاه بوم آسمان باهمت والای دل گنج منعم خرمن سیم و زر است گنج عاشق گوهر یکتای دل درمیان اشک نوامیدی "رهی" خندم از اومیدواری های دل.
|
آخرین مطالب پیوندهای روزانه پيوندها
نويسندگان |
|||
![]() |