بازیگرتنها
هرچی بازیگریت بهتر باشه تنهائیت هم بیشتره
ديروز به ياد تو و آن عشق دل انگيز
بر پيكر خود پيرهن سبز نمودم در آئينه بر صورت خود خيره شدم باز بند از سر گيسويم آهسته گشودم عطر آوردم بر سرو بر سينه فشاندم چشمانم را نازكنان سرمه كشاندم افشان كردم زلفم را بر سر شانه در كنج لبم خالي آهسته نشاندم گفتم به خود آنگاه صد افسوس كه او نيست تا مات شود زين همه افسونگري و ناز چون پيرهن سبز ببيند به تن من با خنده بگويد كه چه زيبا شده اي باز او نيست كه در مردمك چشم سياهم تا خيره شود عكس رخ خويش بيند اين گيسوي افشان به چه كار آيدم امشب كو پنجه او تا كه در آن خانه گزيند من خيره به آئينه و او گوش به من داشت گفتم كه چسان حل كني اين مشكل ما را بشكست و فغان كرد كه از شرح غم خويش اي زن، چه بگويم، كه شكستي دل ما را ![]() نظرات شما عزیزان:
|
آخرین مطالب پیوندهای روزانه پيوندها
نويسندگان |
|||
![]() |