بازیگرتنها
هرچی بازیگریت بهتر باشه تنهائیت هم بیشتره
نوشتم خاطراتی را زدلداری به تنهایی جدا ماندم ز شب تاریکی و غربت به تنهایی زآن روی چو گل با گریه و شادی زجوهرهای اشک غم به دفترها به تنهایی دلم بر حال خود سوزد چرا پایان ندارد غم که همدم گشته است ما را غمش هردم به تنهای زتنهایی به جان آمد نفس گم گشت نمیرم تا ملاقاتی رسد یک شب چو مهتابم به تنهایی همه شب با خیالش اوج گیرم با پر و بالی که می سازم زمجنونی ز عشقبازی به تنهایی سماعم با دف تنبور یاران هیچ نگیرد شور مگر مطرب به عشق یار بنوازد مرا نایی به تنهایی از آن روزی که چشم بر او گشودم بازیگرگشته ام عاشق به دیداری به تنهایی
نظرات شما عزیزان:
|
آخرین مطالب پیوندهای روزانه پيوندها
نويسندگان |
|||
![]() |