بازیگرتنها
هرچی بازیگریت بهتر باشه تنهائیت هم بیشتره
ای باران ؛باران قطره ای چند ببار قطره ای چند بریز باده در جام غم آلوده ی من از پس شیشه تورا می نگرم شیشه احساساتیست وعرق میکند از شرم زیاد فاصله مختصر است تو دراین نزدیکی شیشه اما اینجا مثل یک دیوار است آی باران باران بوی نمناکی خاک بوی نمناکی برگ بوی نمناکی یک خاطره از قامت تو می آید ... من ازین فاصله ها بیزارم وازین دلتنگی وازین حسرت دیدارتو در زندانم وچه دور ازمن واین دلتنگی بوی تو میآید ومن اینجا بی تاب وای باران باران شیشه پنجره را باد شکست ونشان داد به من که خدا فاصله را می بیند پنجره باز شد و فهمیدم که خدا می دیدم پنجره باز شد وباران زد صورتم خیس شد از بوسه ی پی در پی تو باد پیچید دراین خلوت و رفت و تو در آغوشم ... آسمان نعره زد و باد گریخت خانه ها رفت به آب آب بیتاب شدو طوفان شد شهر ویران شد ازین خشم عجیب وتو میترسیدی دست من می لرزید وتو درآغوشم اشک در چشم ترت جریان داشت تازه میفهمیدم سهم من از تو فقط بوسه ای از باران بود و تورا پس دادم آسمان صاف شد وابر گذشت شهر آرام شد و باد گذشت خنده ای زد به من و خواب مرا پایان داد نظرات شما عزیزان:
|
آخرین مطالب پیوندهای روزانه پيوندها
نويسندگان |
|||
![]() |