بازیگرتنها
هرچی بازیگریت بهتر باشه تنهائیت هم بیشتره
باز باران گونه ام را تازه کرد اشک وخون در سینه ام شیرازه کرد دیده ام تر شد,نگاهم سرد شد عاطفه از دست هایم فرد شد غم به اعماق وجودم راه یافت بر وجودم تار و پود آه بافت ای نگاهت گرم چون اوای رود چشم هایت نغمه نغز سرود آنچنان یادت درونم موج زد کز دلم اندوه سر تا اوج زد آه ای خورشید رنگین غروب ازنگاهم روح باران را بروب کاش خورشیدی بجوشد در نفس تا نبینم اشک و آه هیچکس. نظرات شما عزیزان:
|
آخرین مطالب پیوندهای روزانه پيوندها
نويسندگان |
|||
![]() |